۱۳۸۹/۱۰/۰۴

محرم امسال

این نوشته فندق 50 کیلویی بی خانه را در مورد واقعه کربلا خیلی دوست داشتم. به دلم نشست.
 محرم امسال برای من شکل دیگری داشت. برخلاف سالهای قبل اصلاً نرفتم دسته های عزاداری را ببینم. دیگر رغبتی برای این کار نداشتم. تلویزیون را که حتی برای دقیقه ای هم ندیدم. آنقدر که مزخرفات دروغین را به خورد عوام میدهند. در خیابان و در تاکسی نعره هایی که به جای مرثیه خوانی مد شده روی اعصابم بود.
وقتی شرکت اعلام کرد که برای اپرای عروسکی عاشورا بلیط میدهد دودل بودم که بروم. آخر خاطره بدی داشتم از تئاتری در باره عاشورا که چند سال پیش دیده بودم.
ولی بالاخره رفتم چون کارگردان بهروز غریب پور بود و قطعاتی از اپرای عروسکی مولوی اش را دیده بودم و میدانستم ارهایش خوب است.
 با این دودلی کمی هم دیر رسیدیم و سالن پر شده بود و مجبور شدیم کل نمایش را سرپا بایستیم و ببینیم.
موسیقی اپرای عاشورا توسط بهزاد عبدی و به همراهی خوانندگان مطرح ایرانی شکل گرفته  که ارکستر ناسیونال کیف هم به رهبری ولادیمیر سیرنکو آنان را یاری کرده است.
فضای سالن حسی معنوی داشت. اینگونه عزاداری کردن را دوست دارم نه آن عربده کشی های مداحان را.
به نظرم عروسکها بسیار استادانه ساخته شده بودند، عروسکی‌هایی با نخ‌های زیاد که می‌رقصیدند، دایره می‌نواختند،می‌جنگیدند، زانو می‌زدند، می‌لرزیدند، گریه می‌کردند، آواز می‌خواندند و ...
عروسک‌گردانی‌ها با استادی انجام می‌شد و در آخر نمایش هم قسمتی از دیوار نزدیک به سقف بالا رفت تا عروسک گردانها را ببینیم. 
خوشحالم که رفتم و آنرا از دست ندادم.

۳ نظر:

رضا گفت...

دی وی دی چی؟!:(

داستان تکراری گفت...

خوش به حالتان ما در ساری هیچ چیز نداریم. ولی حال و حوصله ی زندگی در تهران را هم ندارم. خلوتی این جا را بیشتر از امکانات شهرهای شلوغ دوست دارم. شاید اشتباه میکنم.

لاکی گفت...

درسته امکانات اینجا زیاده ولی من هم دلم آرامش میخواد.