۱۳۸۹/۰۹/۱۴

یار دبستانی

این آلودگی هوا برای هرکس خیر نداشت برای من یکی مایه انبساط خاطر شد چون بالاخره مپنا هم ما را تعطیل کرد. به برکت این تعطیلی دیدار ها را با دوستان دبستان، دبیرستان و دانشگاه تازه کردم!
دو دوست دبستانم قدیمی ترین دوستانم هستند که از بدو تولد با هم همسایه بودیم و بعد همبازی شدیم و بعد هم همکلاسی در دبستان. سه تایی پیاده راه می افتادیم به طرف مدرسه . روی جدولهای خیابان راه میرفتیم و من واسطه میشدم بین آن دوتای دیگر که معمولاً با هم کل کل داشتند. آن یکی که متولد فروردین بود و از ما 2 تا زورگوتر بود میگفت من بزرگترم و باید به من احترام بگذارید! و آن یکی که متولد اسفند بود و از همه کوچکتر، زیر بار نمی رفت! من هم که متولد شهریور بودم وسط این دو تا گیر میکردم و واسطه میشدم که دعوا بالا نگیرد.
خلاصه....
دوران دبستانم یکی از بهترین دورانهای زندگیم بود. بی خیال بودیم و شاد.
 حالا آن یکی که میگفت به من احترام بگذارید مادر شده و یک پسر بانمک دارد. خودش را هر از چند گاهی به من میرساند و ادای نیشگون گرفتن در می آورد. در واقع ناخنهای تیزش را فرو میکرد در پای من. مادرش میگفت این معنی ابراز محبت میدهد. می آمد پایین پای من و خودش را به من میچسباند و با زبان کودکانه اش از من میخواست که بغلش کنم.آن شب کلی نمک ریخت برایمان
 الان عمر دوستیمان بیشتر از بیست سال است و امیدوارم ادامه پیدا کند...

۳ نظر:

زرافه خوش لباس گفت...

من هم بازی های کودکی شما سه تا را دوست داشتم. هر سه تا مغرور و با هوش و با مزه بودید. یادش به خیر حیاط خونه قدیمی. دوستی هاتون پایدار...

ملودی گفت...

دوستها آینه های روح ما هستند... و دوستان کودکی آیینه من کودکی... " بی خیال و شاد"...

خانم م.ر گفت...

سلام
دوست ههاي قديمي واقعا با ارزش هستند

هميشه شاد باشيد
راستي با اجازه لينكتون كردم