۱۳۸۹/۰۱/۰۹

یه مدته که عملا" دارم مهارتهایی که برای زندگی لازمه رو پیدا می کنم. حرفش رو زیاد شنیدیم ولی پی بردن به اهمیتش و یاد گرفتن اونها زمان میخواد. کلی باید تجربه کنی تا بفهمی نداشتن چنین مهارتهایی چقدر میتونه برای آدم گرون تموم بشه.
به این نتیجه رسیدم که بیان مشکلات خیلی به حل اونها کمک میکنه. وقتی یه چیزی که تو ذهنت یه مشکل به نظر میاد رو بیان میکنی خودت می بینی که اونقدرها هم سخت نبوده. با بیان کردنش یه قدم جلو هم می افتی چون پذیرفتی که این مساله رو داری.
پذیرش مشکل و در میان گذاشتن اون با کسی که بهش اعتماد داری از اون مهارت هاییه که خیلی به درد می خوره.

??

یه جا خوندم: "لاک‌پشت را ببين که چگونه شجاعانه به جای لاک ديگران در لاک خود پنهان شده"
یعنی چی واقعا"؟؟!

۱۳۸۹/۰۱/۰۸

سال نو

بالاخره سال 88 تموم شد.
سالی که همه مون سببببزززز شدیم.
چشمهامون به خیلی از واقعیت ها باز شد، فریاد زدیم، کتک خوردیم، گاز اشک آور واسمون مثل نقل و نبات شد، مبارزه کردیم، دلهامون خیلی به هم نزدیکتر شد...


 وحالا سال 88 رفته و سال نو اومده. سالی که با همه آرزوهای خوب شروع شده .
همه جا سبز شده ، از اون سبزهایی که فقط تو بهار روی درختهای تازه جوونه زده میشه دید و من عاشقشم. بارون های بهاری که آدم رو مست میکنه و دوست داری ساعتها زیر این بارون ها راه بری  تا خیس خیس بشی. همه جا تمیزه همه چی قشنگه واقعا" که نوروز خیلی دوست داشتنیه.

۱۳۸۸/۱۲/۱۲

قابلمه رو بیشتر از من دوست داری؟

- باز تو این قابلمه ی مورد علاقه ی منو من لبو پختی و سوزوندیش؟ این دفعه ی چندمه که این کار رو میکنی. چرا قابلمه های دیگه رو بر نمیداری؟
- الان میشورمش درست میشه.
- نه دیگه فایده نداره ....
- یعنی تو قابلمه رو بیشتر از من دوست داری؟!!
-هان؟!