۱۳۸۹/۰۹/۲۸

بچه؟!!!! نه!!!!!!!!!!!

دارم به هم آیندی (Coincidence) اعتقاد پیدا میکنم. همه چیز از تعطیلات پیش شروع شد که دو تا از دوستانم را که بچه دارند دیدم.یکی دیگر از دوستانم که عاشق بچه هاست میگفت حالا که درست تمام شده دیگر یک فکری بکن.
برای اولین بار با همسرم به طور جدی راجع به بچه دار شدن حرف زدیم.
هفته پیش از ماموریت که برگشتم هنوز پایم به خانه نرسیده بود که دوباره مریض شدم. علائم مشکوکی داشت که خودمان هم شک کردیم. وقتی دکتر پرسید باردار هستید؟ داشتم شاخ در می آوردم. و حالا بعد از چهار روز که حالم بدتر شده میروم پیش دکتر دیگری و او هم همین سئوال را می پرسد و آزمایش هم برایم می نویسد!
وقتی می خواستم به خواهرم بگویم دکتر چی گفت ناگهان جیغ میکشد و کلی ذوق میکند.
از بعداز ظهر که از مطب دکتر بیرون آمدیم هردویمان فقط با تصور اینکه پای بچه ای در میان باشد یک جور دیگر شده ایم. با اینکه مطمئنم جواب آزمایش منفی خواهد بود ولی امروز برای اولین بار حس داشتن بچه را تجربه کردم. تجربه جالبی بود.
باید اعتراف کنم که حس داشتن بچه آنقدرها که فکر میکردم بد نیست بلکه برعکس شیرین هم هست :)

۴ نظر:

زرافه خوش لباس گفت...

از ديشب تو خونه من را "خاله" صدا مي كنند فكر كن... زودتر تكليف ما رو معلوم كن.

لاکی گفت...

خداییش اگه میدونستم اینقدر دوست داری خاله بشی زودتر از اینا یه فکری میکردم:)

ملودی گفت...

چقدر هیجان انگیز!

لاکی گفت...

ملودی جون معلومه متن رو با دقت نخوندیا. نوشتم که به احتمال زیاد جواب آزمایش منفیه! :)