۱۳۸۹/۰۸/۰۹

دوست داشتنی های من


چند وقتی است ناخودآگاه دور و بر جاهایی که مجبورم زیاد بروم، عناصر دوست داشتنی و لذتبخشی برای خودم پیدا میکنم. وقتی میرویم مطب دکتر، در زمان انتظار طولانی پیاده راه میافتیم، از مغازه های چرم رد می شویم، ازجلوی سفارت انگلیس و... میرسیم به مغازه مورد علاقه ام، قهوه ریو. عاشق این مغازه هستم. وقتی واردش میشوی بوی قهوه تلخ و شکلات مشامت را پر میکند. قهوه ترک و اسپرسو میخریم و برمی گردیم به مطب دکتر. حالا دیگر نوبتمان شده است.
دانشگاه هم  که می روم، کارم که تمام می شود میدوم میروم نان سحر، نان گاتا یا کلوچه یا نان شیرمال میخرم و خوشحال میایم بیرون. خیلی دوست دارم در یکی از این جور جاها کار کنم! شاید بماند برای دوران بازنشستگی.
جدیدا" فروشگاه دبنهامز هم به جاهای مورد علاقه ام در اطراف دانشگاه اضافه شده. تنها میروم تو و چرخی میزنم و یک چیزی برای خودم میخرم و می آیم بیرون توی خیابان. این خیابان ولیعصر انصافا" جای فوق العاده ای است. جان میدهد برای قدم زدن!
حالا که درسم تمام شده مطمئناً دلم برای این خیابان و نان سحر و همه چیزهای دوست داشتنیش تنگ می شود.

۲ نظر:

زرافه خوش لباس گفت...

يكي از دوست داشتني هاي من اون نون سحري بود كه برام خريدي.

لاکی گفت...

عزییییییییزم.حالا که اینطوره بازم میخرم برات