۱۳۸۹/۰۸/۰۸

شاخ نبات


دیشب رفتیم اپرا تئاتر "شاخ نبات" در تالار وحدت به کارگردانی مهدی شمسایی که اقتباسی بود از موش و گربه ی عبیدزاکانی.
این منظومه یک قصیده 90 بیتی است در صفت گربه حیله‌گر از ولایات کرمان و کیفیت ریاکاری و تزویرش در جلب اعتماد موشان از راه توبه و آن‌گاه دریدن و نوردن آن‌ها و در پیش گرفتن رفتار درشتی که منجر به جنگی سخت در میان موشان و گربه‌ها در بیابان فارس می‌شود و موشان بیچاره را تار و مار کرده و تاج و تخت و خزانه را به غارت برده و از میان می‌برند.
در "شاخ نبات" ابتدا گل پونه‌ای ربوده و خورده می‌شود. کوچول عاشق گل پونه سر به هوا می‌شود و از غم دوری معشوقه خوراکش می‌شود گلن‌گونه. گلن‌گونه حکم شراب را دارد برای موش‌ها. او عقلش زایل می‌شود تا اینکه یک گربه به نام گربه سفید ابلق به سرای موش‌ها که یک کتابخانه بزرگ است، می‌زند. کوچول با او در می‌افتد و بعد گربه سفید ابلق را از راه به در می‌کند. گربه هم عقلش زائل و باطل می‌شود. گربه سفید را می‌گیرند و در دادگاه محکومش می‌کنند.
اما شاخ نباتی پیدا می‌شود که می‌خواهد وکالت گربه سفید ابلق را برخلاف عرف جامعه قبول کند. "شاخ نبات" گربه سفید ابلق را به دلیل مستی و پذیرفتن قانون تنازع بقا و محکومیت می‌رهاند و با تبرئه این گربه ریاست سرای موش‌ها به او سپرده می‌شود.
گربه مدام می‌خورد و می‌نوشد و البته عاشقیت خود را نسبت به شاخ نبات اعلام می‌کند که این خانم موش زیرک نمی‌پذیرد. بنابراین گربه فقط به خوردن و نوشیدن ادامه می‌دهد.
البته به همین راحتی‌ها هم نیست؛ چرا که مدام گربه‌ها او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند و با راهنمایی‌های شاخ نبات گربه سفید ابلق تپل‌تر و زورمندتر می‌شود، بی خبر از اینکه روزی خودش مایه عذاب و دردسر دیگران خواهد شد.
حالا آذوقه نرسیده به زمستان تمام می‌شود، موش‌ها چاره می‌اندیشند، راه و چاه این است که یکی یکی خود را خوراک گربه سفید ابلق کنند. تا اینکه شاخ نبات با خوردن گلن‌گونه خود را خوراک گربه سفید ابلق می‌کند. گربه می‌میرد و قصه زمانی پایان می‌یابد که جفتی موشی می‌مانند که با زاد و ولد نسل موش‌ها را دوباره احیا کنند.
در آخر نمایش، کارگردان اجرای آن شب را تقدیم کرد به استاد آواز،سیمین غانم. بعد خود سیمین غانم آمد روی صحنه و از همه تشکر کرد و گل گلدون را خواند.



۴ نظر:

نیلی گفت...

چه عالی بوده این نمایش نامه، تازه فکر کن آخرش سیمین غانم داشته!
خوش به حالت اسرا دلم برای تئاتر ایرانی لک زده

لاکی گفت...

:)

زرافه خوش لباس گفت...

من خودم فهميدم ابلق ولي فرداش يادم رفت نوشتم ابله... حالا سوتي من رو گرفتي انقدر ذوق مي كني....صبر كن...

لاکی گفت...

ابله! ابله! ابله! هاهاهاها