۱۳۸۹/۰۵/۰۸

دلتنگی

گاهی وقتها که دلت می گیرد و بیخود و بی جهت به همه چیز گیر میدهی یکدفعه نمیدانی چه اتفاقی می افتد که همه انگشتها به سوی همسر بیچاره ات اشاره می کند و همه کاسه کوزه ها سر آن بدبخت خراب می شود. نمیدانی تقصیر توست یا تقصیر این هورمون های کوفتی که ماهی یکبار یک حال اساسی از تو می گیرند. وقتی آرام می شوی هرچه فکر میکنی که اصلا" ماجرااز کجا به اینجا رسید چیزی دستگیرت نمی شود. تازه اگر از بدشانسیت در آن مدت کسی جلو راهت سبز شده باشد و درد دلی هم با او کرده باشی حالاغرهای او را هم باید بشنوی که چرا ناراحتی هایت را به او منتقل کرده ای.
از این به بعد هر وقت دلتنگ بودی و هورمون زده ساکت باش و با درد خودت بمیر تا مبادا خاطر دیگران را آزرده کنی. 

۱ نظر:

زرافه خوش لباس گفت...

مي بينم كه حساب بردي ....اساسي
بهله...