۱۳۸۸/۰۹/۱۱

سفرنامه


وقتی قرار شد با بچه های دانشکده بریم شمال اولین چیزی که یادش افتادم فیلم "درباره الی" بود.
12 نفر بودیم،4  تا زوج و4 نفر دیگه! گروه خوبی بودیم، مخصوصا" که دخترها با هم دوست صمیمی بودیم و به قول ژ همین باعث شد سفرمون بدون حاشیه باشه.
جاده چالوس برخلاف پیش بینی همه اطرافیان خیلی هم روان بود و اصلا" گیر نکردیم. شب رسیدیم ویلا و شام خوردیم و مشغول  بازی شدیم، مافیا و پانتومیم و...!
 شبها با همین بازی ها وموسیقی زنده دوستان سرمون گرم می شد و کلی هم می خندیدیم . تو بازی مافیا استعداد س.ی.اس.ی کاری بچه ها شکوفا می شد و میزان آب زیر کاه بودن هرکس معلوم میشد و زوجها به کشفهای تازه ای نسبت به همسرشون می رسیدند. من هم که آماتور بودم از شانس قشنگم هر دفعه مافیا میشدم! آخرین دست بازی هم کلی بحث در باره فلسفه وجودی مافیا کردیم و تمام.
روز اول هوا آفتابی بود و رفتیم ساحل، بعدش هم جوجه کباب در فضای باز!
روز بعد که بارونی بود رفتیم جنگل 2000. ارتفاعمون که زیاد می شد شدت بارون هم کم میشد و بالاخره قطع شد. توی جنگل پیاده روی به یاد موندنی کردیم و کلی از دست دوستان در گل گیر کرده خندیدیم. نهارهم قزل آلای تازه که همون جا می گرفت و کباب می کرد نوش جان کردیم.
روز آخر هم که در راه برگشت بودیم و چند تا توقف داشتیم که بهترینش دل و جگری بود که در سیاه بیشه خوردیم.
در مجموع خیلی سفر خوبی بود و کلی به همه مون خوش گذشت.

هیچ نظری موجود نیست: