۱۳۸۸/۰۹/۲۸

وقتی واقعا" دلت میخواد بمیری

وقتی اینقدر دل نازک میشی که با کوچکترین حرفی پقی میزنی زیر گریه و میری یه گوشه قایم میشی تا کسی اشکهاتو نبینه، وقتی بیخودی اعصابت خرده و از زمین و زمان شاکی هستی، وقتی هر کس بهت زنگ می زنه میگه چرا صدات اینجوریه؟! اینجور وقتهاس که دلت می خواد بگی لعنت بر هر چی هورمونه! که با یه ذره بالا پایین شدن زندگیت رو سگی میکنه و هیچ کاری هم از دستت بر نمیاد جز اینکه زندگی رو کوفتت کنه. اینجور وقتها کافیه خودت هم یه دق دلی مثل یه پایان نامه لعنتی داشته باشی. اون وقته که واقعا" دلت می خواد بمیری.

۳ نظر:

Nili Rainbow گفت...

لاگی یه چیز بگم نخندیا... من بچه که بودم همیشه دلم می خواست مثل قهرمان های کتاب ها غش کنم!احساس می کردم که تجریه خاص و زنانه ایه که من ازش محرومم. یه عمر راجع به این قضیه به هم ریختن هورمون در زمان های خاص هم همین مشکل رو دارمD:
ولی کلا من هم خیلی مواقع دوست دارم رحمت الله علیه شم

زرافه گفت...

لاكي... كامنت منو پاك مي كني؟ داشتيم؟بذارم به حساب دل نازكي؟

لاکی گفت...

man?!! paak nakardam ! nabud chizi aslan