۱۳۸۸/۰۸/۲۴

مردم عروسی می گیرند ما عزا


دیگه یه مدته از دیدن عروسی ذوق که نمیکنم هیچ، دق میکنم!
پنجره رو به خیابون رو باز میکنم تا فریاد بکشم آخه مگه مریضین این موقع شب بوق بوقتون گرفته؟! که جلوی دهنمو میگیره و به زور سعی میکنه پنجره رو ببنده. میگه خب بابا عروسیشونه.
خب به من چه؟ آخه یه شب دو شب که نیست، هر شب همین بساطه. میدوم میرم طرف آیفون که از اونجا صدای اعتراضمو به گوششون برسونم، باز میاد جلومو میگیره!
اصلا" من نمیدونم چرا هی گیر میدن که جوونا ازدواج نمیکنن و از این مزخرفات. پس چرا هر شب اینجا جلوی خونه ما عروس کشونه؟!
من که جدا" عاشق خانواده های بی بخار و کم رو هستم. خیلی با شخصیتن واقعا". بعد از عروسی عین بچه آدم سرشونو میندازن پایین و میرن خونشون، نه بوقی نه سوتی نه آهنگ گوش فلک کر کنی.
بر عکس، حالم از این خانواده های با حال به هم میخوره!
خدا رحم کرده تهرونیا مثل یزدیا رسم پا انداز ندارن وگرنه من یکی رسما" خل میشدم. شنیدم جدیدا" تو یزد مراسم پا انداز رو که وسط خیابون انجام میشه، و فامیل ها باید هدیه شون رو اعلام کنن تا عروس خانوم قدم از قدم برداره، با بلندگو و گروه ارکستر انجام میدن!!!!!
به هر حال مردم آزاری کار بدیه چه یه شب باشه، اونم شب عروسی چه هر شب!

هیچ نظری موجود نیست: