۱۳۸۹/۰۱/۳۰

یکی از این شبها

به مناسبت تولد یکی از دوستان دور هم جمع میشویم تا او بی خبر از همه جا بیاید و همه بچه ها را یکجا ببیند و سورپرایز شود.
با اینکه شب است و همه از صبح سر کار بوده ایم ولی انگار این دور هم نشینی ها به همه مان انرژی خاصی میدهد که تا چند ساعت حرف بزنیم و کلی بخندیم و خوش بگذرانیم. اگر این انرژی گرفتن های هر از چندگاهی هم نباشد زندگی یکنواخت می شود. یکی از بچه ها که تازه از سربازی آزاد شده خاطرات سربازی را با چنان هیجانی تعریف میکند که ما در دلمان میگوییم انگار سربازی آنقدرها هم بد نیست و کلی بهشان خوش میگذرد. کیک تولد را بعد از کلی مباحثه و محاسبه راجع به شمع عدد 26 روی آن که باید 27 باشد یا نه می خوریم و با حسی خوب به خانه برمیگردیم.

هیچ نظری موجود نیست: