۱۳۸۸/۰۶/۱۷

من آدم نمیشم!

باز آخر ترم شد و من موندم و کلی پروژه. این بار ولی اوضاعم خیلی وخیم شده. دیگه دقیقه 90 رو هم رد کردم و رفتم تو وقت اضافه! تو این چند روز اخیر بیشترین میزان فحشی که بشه تصورشو کرد نثار خودم کردم. آخه کی به تو گفت بری فوق لیسانس بخونی؟ نونت نبود، آبت نبود، چه مرگت بود آخه؟! آهان حتما" خوشی زیر دلت زده بود!
بعد که یه ذره آروم میشدم به خودم یادآوری میکردم که" نکنه یه وقت خر شی باز جو بگیردت بری دکترا بخونیا!"
خلاصه...
الان هم که دارم اینا رو می نویسم هنوز قصه تموم نشده و دیگه آخرای وقت اضافه س! از دبستان این آرزو به دلم مونده که روز امتحان یا تحویل پروژه همه کتابو خونده باشم و پروژه رو تموم کرده باشم! ولی فکر کنم حسرت به دل از دنیا برم.
حالا تو این هاگیر واگیر استاد هم گفته بچه ها پروژه هاشونو به من تحویل بدن! بیچاره ها خبر ندارن که مبصر کلاس خودش از همه تنبل تره و بعد از پایان مهلت مقرر پروژه هاشون هنوز دست منه!



هیچ نظری موجود نیست: